جرم شناسی پست مدرن و رویکرد آن به جرم و علت شناسی جنایی

نویسندگان:

  • علی حسین نجفی ابرند آبادی/ استاد بازنشسته حقوق جزا و جرم شناسی دانشگاه شهید بهشتی
  • حسین گلدوزبان/ دانشجوی دکتری حقوق جزا و جرم شناسی دانشگاه مازندران (نویسنده ی مسئول)  
چکیده

 یکی از نظریه های جرم شناسی انتقادی که از دهه ۱۹۹۰ میلادی متولد شد و تبیینی نظام مند از پست مدرنیسم را وارد نوشتگان جرم شناسی کرد، جرم شناسی پست مدرن یا التقاطی است. بر خلاف گونه های شکاکانه ی پست مدرنیسم که به علوم انسانی و اجتماعی نفوذ کرده است جرم شناسی پست مدرن یک رویکرد مثبت ارائه می کند و به رغم پذیرفتن انتقادات پست مدرنیسم بر مدرنیسم و به طور خاص تجربه گرایی تحققی (اثباتی)، باوری به پوچ انگاری و ذهن گرایی ندارد این نظریه خوانشهای تک ساحتی از جرم که در جرم شناسی های پیش از خود وجود داشته است را نمی پذیرد و با ترکیب نظریه های مختلف از رشته های علمی گوناگون و استفاده از تمام رودهای فکری که به دریای پست مدرنیسم می ریزند، سعی در تحلیلی همه جانبه دارد. نگاه به چرم به عنوان یک واقعیت عینی در این نظریه جایی ندارد و جرم شناسان پست مدرن بر این باورند که به علت پیچیده بودن روابط انسانی و اجتماعی به نظریه های پیچیده علت شناختی مانند نظریه آشوب نیز نیاز است. در پست مدرنیسم علت جرم، خطی و قابل پیش بینی نیست بلکه حساس به شرایط اولیه و غیر قابل پیش بینی دقیق است. بدین سان به روش تحلیلی توصیفی بر آنیم تا به واکاوی و تحلیل ابعاد نظری و فکری جرم شناسی پست مدرن در مورد جرم، اعم از مفهوم شناسی و علت شناسی بپردازیم.

  • (این مقاله مستخرج از رساله آقای حسین گلدوزبان با عنوان «جرم» در سنجه جرم شناسی پست مدرن است که با را هنمایی جناب آقای دکتر علی حسین نجفی ابرند آبادی در دانشگاه مازندران تدوین و دفاع شده است.)
مقدمه

از سده ی چهارده میلادی تا اواسط دهه ی ۱۹۵۰ را میتوان دوران تولد تکامل و در نهایت غروب خورشید مدرنیته از منظر گفتمان پست مدرن دانست، خورشیدی که به هنگام تابش مستقیم در ظهر مدرنیته، موجب تحقق روشنگری در سده ی هجدهم میلادی شد. شعار روشنگری جرأت تکیه بر عقل برای حل مشکلات بشری و پیشرفت بود. ایمان به پیامبر عقل و خرد به جای پیامبر آسمانی دوران پیشامدرن تنزل از آسمان ما بعد الطبیعه به زمین تجربه و آزمایش و مرکز قرار دادن سوژه نسبت به ابژه را به همراه داشت. چنین رویکردی به تدریج در همه علوم نفوذ کرد و جرم شناسی نیز بی نصیب از دستاوردهای آن نبود. رویکرد تحققی یا اثبات گرای موجود در علوم طبیعی تولد جرم شناسی را نیز به عنوان علمی که به چرایی پدیده مجرمانه می پردازد به ارمغان آورد. از سال ۱۸۷۶ میلادی که جرم شناسی متأثر از چنین دیدگاهی متولد شد تا دهه ی ۱۹۵۰ جرم شناسان تنها از یک پنجره پدیده مجرمانه را به تماشا مینشستند؛ در نتیجه تنها تفاوتی که در دستاوردهای فکری آنها وجود داشت، تغییر فصول منظره ی مورد تماشا بود، لكن منظره واحد و ثابت بود تا اینکه صداهایی از پشت ساختمان فکری جرم شناسان، آنها را بر آن داشت تا دیوارها فرو ریزند و از جزمیت و تک بعدی نگری خارج شوند. جرم شناسان تا چه هنگام قادر بودند که با آوار کردن تمام مشکلات بر مجرمان، ابعاد شخصیتی آنها را لگدمال کرده و از آنها موجوداتی بسازند متشکل از کروموزوم های ناقص و روان آشفته و یا شخصی فقیر در یک خانواده ی از هم پاشیده و محیط نابه سامان جرم شناسان باید از برج عاج پایین می آمدند جیره خواری قدرت حاکم را فراموش می کردند و از نگاه به جرم به عنوان موضوع (ابژه) واقعی دست میشستند. این اتفاقات با جرم شناسی انتقادی به منصه ظهور رسید. از اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی این برچسب برای الصاق بر هر نظریه ای که به نحوی منتقد جرم شناسی تحققی یا به تعبیر منتقدان جرم شناسی رایج لیبرال سنتی، رسمی یا جریان اصلی است، حتی نظریه ای مانند بر چسب زنی که از لحاظ تاریخی قبل از آن است، به کار گرفته می شود. ها وارد بکر با طرح نظریه ی برچسب زنی در کتاب غریبه ها در سال ۱۹۶۳ از خوانش های جرم شناسی تحققی در مورد مجرم تا حدی فاصله گرفت و سؤال جرم شناسی از اینکه مجرمان چه نوع اشخاصی هستند؟ و چرا مرتکب جرم میشوند؟ به سؤال از اینکه چرا برخی رفتارهای خاص جرم انگاری میشوند؟ تغییر پیدا کرد. از نظر بکر جامعه کجروی را خلق می کند، به این معنا که گروه های اجتماعی با تعیین قواعدی که نقض آنها به کجروی شکل می دهد و با کاربرد این قواعد در مورد اشخاص خاص و زدن برچسب غریبه یا بیگانه به آنها، کجروی را می آفرینند. (گوردون، ۱۳۸۸ ۶۲۰ برچسبهایی که برای ایجاد مقولات کجروی به کار گرفته می شوند بیانگر ساختار قدرت جامعه هستند و قواعدی که انحراف به وسیله آنها تعیین می شود و زمینه هایی که در آن قواعد یاد شده به اجرا در می آیند اغلب به وسیله ثروتمندان برای فقرا، به وسیله مردان برای زنان به وسیله بزرگسالان برای جوان ترها و به وسیله اکثریت قومی برای گروه های اقلیت چارچوب بندی می شوند، (گیدنز، ۱۳۹۳: ۱۶۲)

 علوم انسانی نظریه بر چسب زنی به رغم نقاط قوت و بدیع بودن نکوهش شد. منتقدین بر این باور بودند که اندیشه بکر در مقابله با منابع ساختاری گسترده تر قدرت و اقتدار و همچنین برطرف کردن اختلاف طبقاتی فاحش اجتماعی در ثروت و موقعیت ناتوان است و هم چنین به منافع سیاسی و اقتصادی گسترده تری که در بخش دولتی و صنعتی و مالی شرکتها تعبیه شده است، توجهی ندارد. در نتیجه نارضایتی از رویکرد تحققی و ضعفهای نظریه برچسب زنی، گروهی از جرم شناسان را بر آن داشت تا اقدام به طرح یک نظریه کاملاً اجتماعی از انحراف و نه فقط یک بیانی از واکنشهای اجتماعی نمایند. در واقع نسلی از اندیشمندان به دنبال تغییر لنز جرم شناسان از شخصیت و وضعیت فرد منحرف و رفتار وی که در جرم شناسی تحققی برجسته بود، به سمت الگوهای اجتماعی و تاریخی بودند که انحراف را به عنوان موضوعی از مداخله اجتماعی دولت تحلیل کند. این تلاش باعث شد تا زمین لم يزرع جرم شناسی تحققی در اواخر دهه ی ۱۹۷۰ با رنگ جرم شناسی انتقادی که یک رویکرد رادیکال را به جرم و انحراف پیشنهاد نمود، درخشان شود. این رویکرد با سیمای نوین و متفاوتش یک طرح انتقادی را به کارزار فرستاد که از حیث هنجاری متعهد به براندازی نابرابریهای ثروت و قدرت است. ( Taylor, Walton & Young 2003: 281 )

جرم شناسی انتقادی قائل به این موضوع است که جرم شناسی دولتی بوده و خود را مقید به وضع اجتماعی موجود کرده است در حالی که بایسته آن است که برای کنترل جرم، پیگیر تغییر وضع اجتماعی موجود بود نه تحلیل آن جرم شناسی انتقادی همچون چتری نظریه هایی که از ۱۹۷۰ میلادی به بعد متولد شدند مانند:

  1.  جرم شناسی مارکسیستی- Marxist criminology
  2.  واقع گرایی چپ- Left realism
  3.  فمینیستی- Feminist criminology
  4. صلح طلب- Peacemaking criminology
  5.  فرهنگی – Cultural criminology
  6. و خبر ساز- Newesmaking criminology

 را تحت پوشش انگاره های خود دارد.

جرم شناسی پست مدرن یا التقاطی(cnstitutive criminology) نیز به زعم اکثر جرم شناسان یکی از چشم اندازهای جرم شناسی انتقادی است(480 : 2010 ,Schwartz & Feiedrichs)، حال آنکه برخی بر این باورند خود جرم شناسی انتقادی تجلی و بیانی از دیدگاه های پست مدرن است ( Arrigo 27 :2010) دیدگاه گروه اول بیشتر به علت رویکرد انتقادی رادیکال و افراطی جرم شناسی پست مدرن نسبت به جرم شناسی تحققی و ترتب تاریخی پیدایش آن است، اما دیدگاه مخالف بر این است که جرم شناسی پست مدرن هر چند به شکلی که امروز بیان می شود از جرم شناسی انتقادی سابقه کمتری دارد اما نظریه های مطروحه در آن از آبشخور پست مدرنیسم سیراب می شود که از دهه ی ۱۹۳۰ با نوشته های لاکان متولد شد و جرم شناسی انتقادی نیز در رد دستاوردهای جرم شناسی تحققی پست مدرن عمل کرده است. (نمودار ۱ )

به هر ترتیب جرم شناسی پست مدرن به عنوان یک نظام فکری متأثر از پست مدرنیسم و با رویکردی انتقادی از سال ۱۹۹۶ با کتاب اجرم شناسی التقاطی ورای پست مدرنیسم اثر هنری و ميلووانویج متولد شد و با کتاب جرم شناسی التقاطی در عمل کاربردهای آن در جرم و عدالت توسعه یافت. البته به طور قطع نطفه های پیدایش این نوزاد پست مدرنیسم و اندیشه های آن در جرم شناسی بسیار پیش از دهه ی ۱۹۹۰ در نوشتگان رشته های مختلف علمی وجود داشته است، اما ضابطه مند، گروه بندی و اسلوب دار آن در جرم شناسی از کتابهای مذکور آغاز گشت و بسط یافت برای نمونه نظریه ی هندسه فرکتال مندلبورت اصل عدم قطعیت هایزنبرگ ساخت گرایی اجتماعی برگر و لاکمن جامعه شناسی پدیدارشناسی شوتس ساخت یابی گیدنز بازی های زبانی ویتگنشتاین تبارشناسی ۱۵ میشل فوکو فرا واقعیت بودریار نشانه شناسی مارکسیسم برگسن و در نهایت پست مدرنیسم اثباتی و شکاک روستانو، از نظریه های مورد استفاده در ادبیات جرم شناسی پست مدرن است.

این تعداد بی شمار از نظریه ها مطالعه کتابها و مقاله های مرتبط با جرم شناسی پست مدرن را دشوار می کند اما این خصیصه بیشتر به خاطر رویکرد پست مدرنیستی این دیدگاه است. به عبارت دیگر باید با یک ذهن پست مدرن نوشته های این جرم شناسی را مطالعه کرد. ذهن مدرن در خوانش متن همیشه به دنبال نتیجه نقشهای مثبت و منفی حکم آخر و فراروایت نهایی است تا بتواند با خاطری آسوده به این مهم نائل شود که با عقل خود حقیقت مطلق را یافته است، اما پست مدرنیسم یک فیلم با پایان باز است نتیجه بستگی به خوانش خواننده و بیننده فیلم دارد و لقمه ای آماده نیست که در قالب یک فراروایت به خورد خواننده داده شود. پست مدرنیسم از چارچوب و تعریف گریزان است برتری هر تعریف و چارچوبی را بر دیگر تعاریف نادرست قلمداد میکند و بدین سان آغوشش برای هر نظریه ای باز است. در خوان گسترده پست مدرنیسم فضا برای نشستن همه ی نظریه ها وجود دارد؛ زیرا هیچ کس را دستی بر غذای دیگری نیست در پست مدرنیسم هیچ نظریه ای ولی نعمت نظریه های دیگر نیست و هیچ فصل الخطابی وجود ندارد پست مدرنیسم عروس هزار داماد است. آنها برای بیان نظریه های خود فضایی را ایجاد میکنند که معنا در آن به سرعت قابل شناسایی نیست و هر خواننده ای از ظن خود یار آن می شود. توسعه یک نوع نوشتار خاص که در بردارنده ی تفسیرهای مختلف و گاهی متضاد باشد، رؤیای پست مدرنیسم است بدین بیان که هیچ یک از راههای دانش و تفسیر بر دیگری برتری ذاتی ندارد. در نتیجه این موضوع که خواننده نوشتگان پست مدرن، جرم شناسی پست مدرن و متعاقباً متن پیش رو به دنبال برخی جهت گیریهای مطلق انگارانه با ادبیات باید، نباید است و نیست باشد ناشی از آشنا نبودن با پست مدرنیسم و موضوعات متأثر از آن است. جرم شناسی پست مدرن در مورد بسیاری از نقاط کلیدی جرم شناسی مانند انسان، جامعه و ساختارهای اجتماعی قانون و جرم با تبیین پست مدرنیستی و استفاده از نظریه های ذکر شده تحلیل هایی را ارائه کرده است اما در این مقال بر آنیم تا به توصیف و تحلیل خوانش این جرم شناسی از جرم و علت شناسی جنایی بپردازیم برای تحلیل مبانی پست مدرنیستی این جرم شناسی، ابتدا سبقه و صیغه پست مدرنیستی این جرم شناسی در عنوان اول مطالعه و سپس درعناوین دوم و سوم با همان جرم می پردازیم.

 

1- ریشه های جرم شناسی پست مدرن

اعتماد به عقل برای رسیدن به مدینه فاضله جایگزین ایمان به حقایق وحیانی دوران پیشامدرن گشت، اما به تدریج ناتوانی عقل در تحقق شعارهای خویش آشکار گشت. مشکلات طبقاتی و محرومیت هایی که به دلیل تبعیض نژاد و یا جنسیت و یا طبقه اجتماعی به بار آمد و هم چنین ناتوانی و شکستی که مدرنیته در حل مشکلات اجتماعی مثلاً آلودگی، فقر و یا جرم با آن مواجه گشت، باعث شد که بسیاری از افراد ارزش اندیشه های علمی مدرن را زیر سوال ببرند و گفتمان پست مدرن شکل گیرد. اصطلاح پست مدرن را نمی توان در چند واژه تعریف کرد؛ زیرا تعریف شدن محدودیت به همراه دارد در حالی که نظریه ی پست مدرن از هر چارچوب محدودیت آوری گریزان است لکن موضوعی که تمامی نویسندگان بر آن اتفاق نظر دارند، رد و انکار ادعای کشف حقیقت از طریق پارادایم نیوتونی و اثبات گرای مورد نظر مدرنیته است.

نفی مرکزیت واحد کلی و جهان شمول مبارزه با بنیادگرایی ماهیت گرایی و واقع گرایی ساختگی بودن حقیقت، عدم قطعیت و تأکید بر بازی زبانی نامتجانس و ناهمگن از انگاره های اساسی تفکر پست مدرن است. گفتمان پست مدرن با انگاره های پیش گفته به تدریج در حوزه های علمی مختلف اعم از علوم اجتماعی رسوخ کرد. پست مدرنیسم در علوم اجتماعی تلاشی است برای بازشناخت راه هایی که از طریق آنها ساختارهای اجتماعی به عنوان واقعیت تعریف شده اند. جامعه شناسان پست مدرن برتری هر اندیشه ی کارشناسانه ای را بر دیگر نظریه ها و اندیشه ها مردود می شمارند و هیچ ارجحیتی برای هیچ کس و هیچ مکتب فکری قائل نیستند. جرم شناسی پست مدرن در تبیین پست مدرنیستی جرم به شدت تحت تأثیر آموزه های پائولین مری روستائو در کتاب «پست مدرنیسم و علوم اجتماعی است. از چشم انداز وی دو دیدگاه پست مدرن در علوم اجتماعی وجود دارد؛ نخست پست مدرنیسم شکاک و دیگری پست مدرنیسم مثبت. پست مدرنیستهایی که صرفاً روشهای مختلفی را برای نقد ساختار شکنانه مطرح کرده و به کار گرفته اند، به عنوان پست مدرنیستهای شکاک و بدبین شناخته می شوند؛ اما کسانی که عناصر بازبینی شده مدرنیسم را حفظ کرده اند و در کنار واسازی بر بازسازی و باز سازمان دهی نیز تأکید دارند به عنوان پست مدرنیست های مثبت شناخته شده اند (17) 1999 ,Bak) جرم شناسان پست مدرن با پست مدرنیستهای مثبت غلقه بیشتری دارند تا به رغم واسازی نظریه های پیشین بتوانند به بازسازی یک گفتمان جایگزین بپردازند.

۱-۱. پست مدرنیسم شکاک

پست مدرنیسم شکاک با ارزیابی منفی بدبینانه و پوچ گرایانه استدلال می کند که عصر پست مدرن عصر چند پارگی خرد شدگی بی قراری بی مفهومی و ابهام و یا حتی غیبت پارامترهای اخلاقی و هرج و مرج و آشفتگی اجتماعی مرگ سوژه و مرگ مؤلف است. شکاکان، هیچ پایه و اساسی برای عینیت و حقیقت قائل نیستند. از چشم انداز آنها، حقیقت یا وجود ندارد یا نمیتواند کشف شود و از واسازی برای تضعیف کردن تمامی ادعاهای مرتبط با حقیقت استفاده می کنند با نفی حقیقت واحد تمامی نظریه ها به اندازه ی هم خوب و صحیح هستند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند؛ بنابراین تمامی منازعه ها و کشمکش ها پوچ و Arrigo, Milovanovie & Schehr ( بی اساس تلقی میشود چرا که همه چیز نسبی است.

دانشمندان علوم اجتماعی مدرن جامعه را متغیر میبینند. ولی تجزیه و تحلیل خود را در مورد وقایع جامعه به عنوان یک قانون ثابت لایتغیر و اصیل می شمارند. نظریه پرداز اجتماعی پست مدرن جامعه را متغیر و خود را متغیر میبیند و تجزیه و تحلیل خود را از جامعه، نه به عنوان یک قانون بلکه به عنوان یک نگرش متغیر مطرح میکند روستانو ۱۳۸۱: ۲۹) در پست مدرن هیچ چیز قابل تعریف نیست زیرا همه چیز در زمان و مکان متغیر است. در این نگرش تعریف واقعیت عینی ناممکن است اشتباه گذشتگان این بود که فکر میکردند قادر به شناخت جهان هستند، چون حقیقت منتظر کشف شدن است اما در پست مدرن این شیفتگی وجود ندارد و از منظر پست مدر نیست ها واقعیت بر ساختی اجتماعی متأثر از فضا و زمانهای گوناگون است. علم اجتماعی مدرن علیت را پذیرفته است و پیش گویی و پیش بینی را امری متقن و ضروری قلمداد می کند، اما جامعه شناسی پست مدرن قائل به بینامتنیت(Intertextuality) است. در این دیدگاه هر متنی به متن دیگر ربط دارد و یک متن انه واحدی خود مختار و مستقل از ایدئولوژی، سیاست و زندگی افراد و تاریخ بلکه در پیوند فشرده با این منابع است رشیدیان ۱۳۹۴: ۱۴۰)، لذا باز کردن این گره های کور ناممکن است.

بازتاب انگاره های پست مدرنیسم شکاک بر دو مقوله جرم و علت آن، صرفاً نفی و واسازی بدون ارائه یک راه کار جایگزین و بازسازی است. با توجه به نسبی بودن حقیقت، جرایم به عنوان یک ابژه واقعی قابل بررسی نیستند به طور مثال از نظر فوکو این روابط قدرت از طریق گفتمان است که سوژه ها و ابژه های جرم را شکل میدهد و در نهایت به عنوان بخشی از واقعیت جرم در نتیجه اگر روابط قدرت تغییر Henry and Milovanovic, 1996: )110( قلمداد میشوند کند سیاهه جرایم نیز تغییر میکند در ارتباط با علیت جرم نیز شکاکان با توجه به بینامتنیت و پیچیدگی و آشفته بودن جهان برقراری رابطه بین جرم و علت آن را غیر ممکن می دانند ( Henry در نتیجه جرم شناسان پست مدرن سعی دارند تا در بیشتر and Milovanovic, 1996: 152 موضوعات از پست مدرنیسم شکاک تیری جویند و خود را پست مدرنیسم مثبت بنامند تا در ورطه ی پوچ گرایی و نهیلیسم گرفتار نشوند و در نتیجه بتوانند راه کاری برای کاهش صدمات جرم ارائه کنند.

۱-۲. پست مدرنیسم مثبت

جرم شناسان پست مدرن بر آنند که برای دفع گرایشهای پوچ گرایانه و نهیلیستی در پست مدرنیسم نیاز به یک چارچوب مثبت از پست مدرنیسم است. پست مدرنیستهای مثبت نیز مثل شکاکان حقیقت کلی و جهان شمول و ان شمول و این ایا ایده که حقیقت در جای خاموش در انتظار کشف است، رد می کنند، اما بسیاری از آنها امکان شکل مخصوصی از حقیقت محلی، شخصی و جمعی را می پذیرند و بر بازگشت سوژه تأکید می کنند. پست مدرنیستهای مثبت برای حقیقت و تئوری جانشین و قائم مقام در نظر می گیرند. آنها بر انواع مسلمی از روایتهای خرد و نه فراروایتها تأکید می ورزند. به عنوان مثال روایت های سنتی مثل امثال و حکم افسانه داستانهای شیرین و دلنشین داستان های تخیلی، تکه پاره ها قطعات داستانهای عامیانه و خرده داستانها را تحسین میکنند داستانهای سنتی بر زندگی بومی متمرکز است نه ادعای حقیقت دارد و نه مدعی تئوری جامع است و هیچ تعمیم تئوریکی یا حقیقت غایی را مطرح نمی کند روایت انسان سنتی اشتباه را می پذیرد، تناقض و نسبیت را قبول دارد روستانو، ۱۳۸۱ ۱۴۶)

جرم شناسان پست مدرن با توجه به انگاره های پست مدرنیسم مثبت در جست وجوی این هستند تا در عین و اسازی به بازسازی نیز بپردازند. آنها  در عین تکذیب هر گونه مطلق انگاری در شناخت حقایق به حقایق نسبی و موقتی باور دارند لذا در مورد پدیده ای به نام جرم آنها به طور کامل منکر وجود آن نمیشوند بلکه در عین تکذیب وجود رفتارهایی که در تمام زمانها و مکان ها جرم بوده اند به آسیبهای موقتی زودگذر و قابل تغییر باور دارند. هم چنین آنها به رغم هم سویی با شکاکان در رد رابطه علیت خطی و پیش بینی پذیری بر این هستند که با توسل به نظریه های جدید مانند نظریه ی آشوب میتوان به نظمی در این بی نظمی دست یافت و جهان را نه به طور کامل، بلکه با احتمالات پیش بینی کرد. در نتیجه رویکرد جرم شناسان پست مدرن منجر به بازاندیشی در دو مقوله مفهوم و علت جرم میشود که در ادامه مورد مطالعه قرار می گیرد.

 

۲. مفهوم جرم

شاید هیچ واژه ای در فرهنگ حقوقی و جرم شناسی به اندازه واژه جرم، از تعریف گریزان نباشد. بخشی از این اتفاق ناشی از تعریف مدور این واژه است. به طور مثال در ماده ۲ قانون مجازات اسلامی اجرم هر فعل یا ترک فعلی است که توسط حاکمیت با مجازات همراه می شود ، بدین سان در قانون جرم تعریف ذاتی و فی نفسه ندارد بلکه متکی و منوط به وجود مجازات است. علاوه بر این اختلاف نظرهای فراوانی پیرامون این موضوع وجود دارد که چه رفتارهایی را با ضمانت اجرای کیفری همراه کنیم تا وصف جرم به خود بگیرند. در نتیجه، می توان گفت با نسبیت فرهنگی و تاریخی و تا حدی دلبخواهی و اختیاری در چیستی جرم و مصادیق آن مواجهیم در واقع چون هیچ تعریف عینی از حرم و اینکه چه رفتاری جرم محسوب می شود وجود ندارد هر تعریفی از جرم قابل توجه و ریشه در بنیانهای فکری معرف آن دارد. نظریه های جرم شناسی در تعریف جرم را میتوان با توجه به دو ویژگی بررسی کرد: اول اینکه، نظریه های جرم شناسی در شناخت جرم قائل به بافتار قانونی هستند با بافتار فراقانونی و دوم اینکه از منظر نظریه های جرم شناسی آسیب به چه چیز یا چه کسی و با چه کیفیتی باید جرم تلقی شود؟

در مورد موضوع اول برخی از متون جرم شناسی در نقطه شروع تحلیل های خود تعریف قانونی جرم را پذیرفته اند و جرم را هر رفتاری میدانند که در قانون با مجازات همراه باشد. نظریه پردازان مکتب کلاسیک کمی فراتر رفته اند و جرم را فعل یا ترک فعل عمدی در نقض قوانین کیفری تلقی می کنند که بدون هیچ دفاع و توجیهی ارتکاب یافته و توسط حاکمیت با مجازات همراه اندیشه عمدی بودن رفتار ناشی از دیدگاه( Henry & Milovanovic1996) .می شود کلاسیک در مورد انسان است مبنی بر اینکه انسانها افرادی محاسبه گر و عقلانی هستند و بر مبنای سود و زیان اقدام به انجام رفتار مینمایند به معنای دیگر باور به آزاد بودن انسان در انتخاب یکی از گزینه های پیش رو منجر به تعریف جرم در بستر عنصر معنوی و پذیرش مسئولیت کیفری برای وی می شود برخی دیگر از تعاریف در مورد جرم نه با تکیه بر انسان، بلکه ناشی از مفروضات مدرنیستی در مورد جامعه است. این اندیشه ها ترتیب بندی میشوند از دیدگاه کلاسیک که در شناخت جرم قائل به اجماع است و باعث میشود حاکمیت اقدام به تعریف جرم نماید (مانند تعریف دور کیم از جرم تا دیدگاه تضاد و انتقادی که جرم را برساختی اجتماعی در جهت تأمین منافع قدرتمندان میداند و در نتیجه با رد گزینشگری قانون گذار در جرم انگاری اعتقاد به بافتاری فراقانونی در شناخت جرم دارد که به موجب آن باید برخی جرم انگاری ها و جرم زدایی ها صورت گیرد.

بدین ترتیب برخی نظریه ها قائل به بافتار قانونی در تعریف جرم هستند و صرفاً رفتارهایی را جرم تلقی میکنند که در قانون با ضمانت اجرای کیفری همراه هستند و بسیاری از نظریه ها، بافتاری فراقانونی در هستی جرم را مدنظر قرار میدهند و بدین سان خود را از چارچوب نگاه رسمی خارج میکنند و در پی تغییر در سیاهه جرایم هستند. جرم شناسان پست مدرن با پذیرش دیدگاه اخیرالذکر جرم را چیزی ورای نقض قوانین نوشته که از وفاق اجتماعی حول ارزشها و هنجارها منتج شده است میدانند. تعاریف قانونی از جرم صرفاً مجموعه های انتخابی از صدمات و بی عدالتی ها هستند. نظریه پست مدرن استدلال می کند که تعاریف قانونی جرم از بررسی بافتار یا معنای جرم ناتوان است و جنبه های تکاملی و دائم التغییر گفتمان را که منجر به ساخت و تفسیر اینکه چه اشکالی از گفتمان مجرمانه هستند را در نظر نمی گیرد و هم چنین تفاسیر قانونی از چرم در درک و بررسی اوضاع و احوالی که به موجب آن گفتمان فعال انسانی مجرمانه میشود ناتوان است . جرم شناسان پست مدرن با جامعه شناسانی موافق اند که جرم را بر ساختی اجتماعی و به عنوان صدمه و خسارت محسوب می کنند و منبع اصلی این صدمه را ساختار قدرت با تأکید بر زبان می دانند. روابط نامتناسب قدرت مبتنی بر ساختارهای تمایز شرایطی را فراهم می کند که. جرم را به عنوان صدمه تعریف می کند. بدین سان این جرم شناسی برای جرم و قانون به عنوان معرف آن، حقیقت ذاتی قائل نیست موضوعی که متأثر از پست مدرنیسم است.

در پست مدرن حقیقت امر ثابتی نیست و در جهان واقعیتی وجود ندارد. حقیقت ناشی از عملکرد انسانها در جهان خارج است. هیچ امری اعم از جرم حقیقت ذاتی ندارد و شناخت هر متنی بستگی به ذهن و اندیشه خواننده آن دارد که این ذهن نیز در زنجیرهای زمانی و مکانی است. به معنای دیگر محقق زمانی که با واقعیت ذهنی خود زندگی می گذراند، آن واقعیت را بخشی از حقیقت ناپیوسته ی وجودی موضوع مورد مطالعه قلمداد میکند و در مقابل مخالفان آن رویکرد را انسانهای ناآگاهی خطاب میکند که غرق در برداشت های سوء گیرانه خود شده اند و امیدی به بازگشت آنها از دریای مواج جهل مرکبشان وجود ندارد؛ حال آنکه رقیب نیز همین برداشت را دارد. این باور جرم شناسان پست مدرن منجر به نسبی گرایی در شناخت جرم و متعاقباً انکار قانون به عنوان حقیقت نهایی برای شناخت جرم توسط آنها می شود؛ نتیجه ای که با کمی تعمق قطعاً دور از واقعیت نبوده و منجر به تغییر نگاه نسبت به قانون به عنوان کتاب عقلانی بشری می شود.

 برای نمونه در تعریف جرم از منظر نویسندگان ایرانی برداشتهای متفاوتی وجود داشته است. نویسندگانی که ذهن خود را با حقایق حقوق غربی ساخت بندی کرده اند با نصب العین قرار دادن اصل قانونی بودن جرم وجود هر چیزی غیر از قانون را برای تعریف و شناخت جرم غیر قابل قبول تلقی می کنند و بر این باورند که تنها معرف جرم قانون است و از طرف دیگر فقهایی که غیر از دیدگاه اسلامی خود وجود هیچ شناختی را برنمی تابند مردم را ملزم به آگاهی از کلیه ی کتب فقهی می دانند. چه راحت برترین اصل حقوقی که پایه های عدالت کیفری را تشکیل می دهد، بازیچه به ظاهر اندیشمندان حقوقی میشود چگونه جرم را تعریف و مصادیق آن را شناسایی کنیم حال آنکه تکلیف بر ما روشن نیست مگر نه آن است که جهل به قانون رافع مسئولیت نیست؟ قانون کدامین قانون که بین متخصصان آن مفهوم و تعریف روشنی ندارد. حتی اگر در قوانین ایران به رغم ارجاعات مکرر به شرع قائل به اصل قانونی بودن جرم باشیم باز هم به نظر می رسد، مضحک ترین اصلی که در حقوق کیفری وجود دارد، اصل قانونی بودن جرم و مجازات است. قانون مملو است از کلمات تفسیر بردار که در این تفاسیر، هر مفسری، تفسیر خود را حقیقت نهایی و مطابق با اراده خداوند، وجدان جمعی جامعه و عدالت تلقی می کند و چه مظلوم اند این محک های سنجش که به نام آنها چه رفتارهایی که جرم تلقی نشده و چه واکنشهای کیفری که صورت نمی گیرد. برای درک این مطلب مثالهایی مطرح میکنیم مثال اول در ماده ۱۰ ق.م.ا و در راستای اصل عطف به ماسبق نشدن که از نتایج اصل قانونی بودن جرم است منظور قانون گذار از عبارت مقررات و نظامات دولتی مشخص نیست آیا این عبارت صرفاً شامل تعزیرات غير منصوص شرعی می شود یا به طور کلی شامل تعزیرات اعم از منصوص و غیر منصوص میشود؟ البته از کنار این موضوع گذر کنیم که قانون گذار عبارتی را در قانون به کار برده است به نام تعزیرات منصوص شرعی و بسیاری جرایم را از این نوع میداند در حالیکه خود قانون گذار نتوانسته آن جرایم را تعریف و مصادیق آن را شمارش کند مثال ،دوم قانون در بسیاری از مواد قانونی برای جرم تلقی کردن یک رفتار یا مجازات مرتکب معیار شرع را مطمح نظر قرار داده است، برای نمونه در ماده ۱۴ ق.م. مجازات حدی مجازاتی است که موجب نوع، میزان و کیفیت اجرای آن در شرع مقدس تعیین شده است اما نکته بسیار مهم مبهم بودن شرع است. متخصصان این حوزه در قوه مقننه و شورای نگهبان در تعیین ملاک شرع اختلاف نظر دارند. در قانون مجازات اسلامی ۱۳۷۰، سه جرم حدى افساد في الأرض، اسباب النبی و ابغی مورد تصریح قانون گذار قرار نگرفته بود، در حالی که در قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ این سه جرم به قانون مجازات اسلامی افزوده شد و جالب آنکه سه جرم حدی ارتداده، ابدعت و سحر و جادو نیز در پیش نویس قانون مجازات اسلامی وجود داشت که در تصویب نهایی از قانون حذف شد و جالب تر آنکه در جرم افساد فی الارض در ماده ۲۸۶ قانون مجازات اسلامی تعریفی از این جرم ارائه شده است که هیچ پیشینه شرعی نیز ندارد. مثال سوم اینکه قانون گذار در ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی صراحتاً اقدام به نقض اصل قانونی بودن جرم کرده است و در جرایم حدی منابع معتبر اسلامی را ملاک قرار داده است. در حالی که خود قانون گذار در شناخت منابع اسلامی ناتوان است و هر زمان برداشت نسبتاً متفاوتی از آنها ارائه میدهد تمامی افراد جامعه باید نسبت به آنها اشراف داشته باشند.

این سه مثال که به واقع مشتی از نمونه خروارهای نقض اصل قانونی بودن جرم است، این نتیجه را به همراه دارد که اصل قانونی بودن جرم به عنوان معیار سنجش و شناخت جرم که از دستاوردهای مدرنیته است هیچ حقیقت ذاتی ندارد و بسیار متزلزل از هم گسیخته و نمادین است. خرد بشری حتی در وضع درست این اصل ناتوان است که البته این ناتوانی ناشی از نسبی بودن مفاهیم و حقایق نیز است. هر امری نسبی است و بستگی به فضا و زمان معرف آن دارد، حتی در جرایم ثابت شرعی ما مشاهده میکنیم که برخی از این جرایم نه ثابت هستند و نه شرعی علاوه بر ابهام در اینکه در شناخت جرم به کدامین منبع باید مراجعه کرد، خود جرم، چیستی و ماهیت واحد و ثابتی ندارد حتی در جرایمی که هر یک از ما گمان می بریم در هر زمانی و فضایی جرم بوده و سرزنش میشده اند، مانند قتل با کمی تدقیق متوجه خواهیم شد که گمان نادرست داشته ایم. سلب حیات از دیگری نیز گاهی اوقات نه تنها مذموم نیست، بلکه ستایش نیز می شود. تفاوت عملیات استشهادی و انتحاری نسبت به یک عمل واحد، در نگاه انسان ها است. کشتن یک همسر خیانت کار خواهری که مرتکب رابطه های خلاف عرف و شرع شده است و حتی شخصی که در خیابان لحظه ای نگاه نادرست به ناموس فرد داشته است، در کشورمان از منظر برخی افراد که غیرت را بالاترین ویژگی انسانی میدانند رفتاری قابل تقدیر و تأیید است. لکن برای کسانی که اعتقادی به رفتارهای خشونت آمیز ندارند حرکتی ناپسند و مجرمانه تلقی می شود. البته این نه بدین خاطر که گروه دوم غیرت ندارند بلکه غیرت نیز مفهومی نسبی است و حقیقت واحدی ندارد.

در نتیجه با دخالت دیدگاه پست مدرن در شناخت مفهوم جرم نمی توان برای تعریف جرم قائل به وجود حقیقتی به نام قانون شد و جرم را پدیده ای حقیقی در بافتار قانونی دانست؛ چرا که اولاً، خود قانون فارغ از تمام اشکالات شناختی در تعریف جرم کتابی گزینش شده توسط قدرتمندان است که صرفاً برخی از صدمات را جرم انگاری کرده و تکیه بر آن برای تعریف جرم، باز تولید قدرت حاکم است. یکی از بزرگترین موانع بر سر راه کسب آزادی و پیشرفت غرق شدن در واقعیت ستمگرانه است. وظیفه ستم رام کردن است و برای اینکه آدمی پیش از آن صید آن نشود، باید از آن به درآید و بر آن چیره گردد.

در نتیجه پذیرش صرف قانون یعنی تبدیل شدن انسان به محجوری که توانایی تعقل خود در شناخت بد و خوب را از دست داده است و هر روز گوش به فرمان قیم های خود است تا برای او مشخص کنند که چه باید بکند و نکند و در این میان اگر ذره ای از مسیر تعیین شده خارج شود با چماق حمایت از جامعه آن چنان بر سر او کوفته می شود تا علم بیشتری بر جهل خود پیدا کند و آسان تر و شدیدتر تن به پذیرش قانونی بدهد که عالمان برای وی نوشته‏ اند.

 تسلیم محض متفکران حقوقی جامعه به قانون (موضوعی که در اکثر کتابهای درسی حقوقی دیده میشود از حقوق خوانان افرادی می سازد که ناخود آگاه به سربازان قدرت حاکم برای سرکوب افراد جامعه در صورت عدم پذیرش قانون تبدیل می شوند. ثانیاً، سیاهه جرایم دائماً در حال تغییر است فلذا نمی توان برای آن اعتباری در شناخت جرم قائل شد. ثالثاً، در همان جرایمی که در قانون تعریف شده اند نیز نمی توان مصادیقش را به طور کامل تعیین کرد؛ زیرا قانون گذار به ناچار البته گاهی اوقات به عمد از کلمات تفسیر بردار استفاده می کند و با توجه به نسبی بودن دیدگاه افراد مصادیق متفاوتی میتوانند در آن تعریف، داخل و از آن خارج شوند. البته امری که در این مورد عدالت را تا حدی به قدرت گره می زند این است که در این نسبیت ،ملاک افراد جامعه نیستند بلکه قضات صادر کننده رأی هستند و در فضای گزینش گری قضات با تفکر و ایدئولوژی خاص و عدم دخالت هیئت منصفه در اکثر جرایم این امر منجر به باز تایید نظام حاکمیتی میشود. به معنای دیگر هر جا قانون گذار که البته بسیار فراوان است برای شناخت جرم به شرع یا عرف یا فرد معقول جامعه ارجاع داده است، ملاک تفسیر هیچ یک از اینها افراد جامعه یعنی مخاطبان قانون نیستند. شرع و عرف همان است که از نگاه قضات محترم مشروع و متعارف باشد و شهروند معقول جامعه نیز همان ها می باشند و بدین سان می توان اذعان کرد نگارش قانونی مبهم و تفسیر بردار و گزینش قضاتی با نگرش خاص با توجه به نسبی گرایی میتواند منجر به نقض حقوق شهروندان و البته تأییدی برای عدم اعتماد به قانون شود. رابعاً، محصور کردن تعریف جرم به بافتار ،قانونی منجر به تأیید گزینش گری نظام حاکم و تأیید فراروایت قانون میباشد در حالیکه پست مدرن از پذیرش هر فراروایتی سر باز می زند. اما جرم شناسی پست مدرن در عین انکار هرگونه حقیقت مطلق به نام جرم و فراروایت مشروع ساز آن مانند قانون وجود آسیبهای موقتی و زودگذر به مثابه ی حقایق موقت را به رسمیت می شناسد و بدین سان هم خانواده ی پست مدرنیسم مثبت است. نتیجه ای که در شناخت و تعریف جرم از نسبی گرایی موجود در پست مدرنیسم می توان بیان کرد، این است که قانون گذار از این زاویه به جرم انگاری نگاه کند که این فرایند گزینش گری حقیقت مطلق نیست، بلکه حقیقتی زودگذر و موقتی است فلذا در واکنش نیز مجازاتهایی را برای آنها مقرر نماید که موقتی باشند و به طور کامل فرد را از زندگی محروم نکند. برای نمونه به طور قطع در جرایم تعزیری در ایران مجازات اعدام و حبس ابد باید لغو شود. حال مادران، فرزندان و همسران محکومینی که به جرم حمل مواد مخدر بر چهارپایه های مرگ خود ایستادند را چه کسی درک می کند، هنگامی که نظاره گر تغییر قوانین در جهت حذف اعدام مواد مخدر هستند. لذا دخالت نسبی گرایی شاید در گزینش رفتار ما را به این نتیجه برساند که در نهایت برای تبدیل نشدن به حکومت آنارشیسستی قانون گذار بنا به هر دلیلی باید جرم انگاری می کند، اما می توان اذعان کرد که باور به پذیرش نسبیگرایی میتواند هر قانونگذار و مأمور اجرای قانونی را از تعصب وسختگیری در واکنش و مجازات تا حدی دور نماید.

در مورد موضوع دومی که ابتدای گفتار مورد اشاره قرار گرفت، رفتاری بایستی جرم تلقی چه چیزها و چه کسانی (( دیگری )) وجود داشته باشد، اینکه (( آسیب به دیگری )) شود که در آن چه کیفیتی داشته باشد تا در سیاهه جرایم وارد شود بین نظریه های (( آسیب )) محسوب شوند و اینکه جرمشناسی متفاوت است. کسانی که دیگری محسوب میشوند در دسته بندی های مختلفی قرار میگیرند مانند جامعه، افراد جامعه، نظم عمومی، مصرفکننده، بشریت، گروههای اقلیت دارای قدرت مانند دولت یا حاکمیت، سازمانها و افراد فاقد قدرت مانند زنان، اطفال، اما اینکه آسیب باید چه کیفیتی داشته باشد امری نسبیتر از گروههای مورد آسیب است. به طور مثال شاید وارد کردن آسیب جنسی توسط مرد به زن در اکثر نظامهای حقوقی یا دیدگاه حقوقدانان و جرمشناسان رفتاری مجرمانه و ناپسند تلقی شود، اما در مورد اینکه آیا تماس جنسی با همسر قانونی بدون رضایت وی آسیب تلقی میشود یا خیر، پاسخی به قطعیت و شمول حالت اول وجود نخواهد داشت. کما اینکه قانونگذار ایرانی چنین رفتاری را جرم تلقی نکرده است.

با توجه به برداشت فوق، نظریه پست مدرن جرم را بر دو گونه دستهبندی میکند که عبارتاند از:

  • جرایم تقلیلگر
  • جرایم سرکوبگر

جرایم تقلیلگر زمانی اتفاق میافتد که افراد نسبت به کیفیاتی که دارا میباشند دچار زیان میگردند. این امر میتواند ناشی از سرقت اموال آنان باشد یا شأن و منزلت آنان به دلیلِ جرایم مبتنی بر نفرت مورد خدشه واقع شود. جرایم سرکوبگر زمانی رخ میدهد که انسانها محدودیتهایی را تجربه میکنند و یا از دسترسی آنان به موقعیت مورد علاقه شان جلوگیری میشود. آنان ممکن است که از دستیابی به اهدافِ شغلی به دلیل مواجه شوند ) (( سقف شیشه ای )) تبعیض نژاد و یا جنسیت باز بمانند و یا با Henry and Milovanovic, 2003, 59

 در نتیجه صدمات تقلیلگر یا سرکوبگر میتواند مبتنی بر هر ضابطه ای مانند اقتصادی ،سیاسی ،اخلاقی حقوق بشر جایگاه اجتماعی و وضعیت روانی باشد. هر ضابطه ای را که در نظر بگیریم با توجه به توضیحات فوق الذکر جرم، یا فرد را از جایگاهی که دارد دور میکند و یا در راه وی بر سر رسیدن به جایگاهی که دوست دارد، مانع ایجاد می کند. در نتیجه جرم شناسی پست مدرن وجود آسیب را به رسمیت می شناسد و آن را کتمان نمی کند و حتی نوع آسیب و گروه مخاطب آن را نیز گسترش میدهد لذا به دنبال پاسخ به اینکه چرا برخی افراد مرتکب این رفتارهای آسیب رسان میشود نیز برآمده است که در ادامه مورد بحث قرار می گیرد.

3.علت شناسی جنایی

نمی توان در جرم شناسی از مفهوم جرم سخن گفت ولی در مورد علت جرم نظری بیان نکرد. جرم شناسی پست مدرن نیز از این امر مستثنی نیست تفکر مدرنیستی در علت شناسی مبتنی بر تعین گرایی فیزیک نیوتون است که در جرم شناسی خود را در قالب شکل تحققی یا اثباتی نشان می دهد. پارادایم نیوتنی بر نوعی فلسفه مکانیکی استوار است که ادعای چارچوب های قطعی و مطلق را به صورت کامل جامع و غیر مشروط برای پدیده های جهان دارد. از چشم انداز نیوتن اسیستم ها قانونمند و قطعیت پذیراند هر گونه حالت آنی یک سیستم را می توان با آگاهی از نیروهایی که بر سیستم و شرایط اولیه آن وارد میشوند پیش بینی کرد مختصات دکارتی، ابعاد دارای عدد صحیح انتگرال فضای خطی و … علوم دقیقه را برای یک پیشگویی قدرتمند و بدون نقص از آینده مجهز می سازد. رسیدن به نسخه واحد که جامع و مانع برای درمان همه مشکلات انسانی و اجتماعی باشد و انسان را بر تخت الهی برای تسخیر جهان بنشاند و به او قدرت پیش بینی آینده و تسلط بر آن را بدهد امری مورد تقدیس در تفکر مدرن بر اساس پارادایم نیوتنی است.

موضوعی که جرم شناسی مدرن و تفکر غالب بر ذهن ما نیز ناخود آگاه خواستار آن است. در اکثر نوشتگان و تحلیل های جرم شناسی نویسندگان و نظریه پردازان به دنبال شناخت چرایی جرم و تبدیل آن به یک دستور العمل کلی برای همه انسانها در هر فضا زمانی میباشند، هدفی که به شدت توسط پست مدرنیست ها مورد انتقاد قرار میگیرد آنها جهان را متفاوت می بینند و به وسیله نظریه ی آشوب و کوانتوم، عدم قطعیت عدم تعین و عدم تناسب را نقاط کلیدی در تحلیل ها می دانند. تفکر پست مدرنیستی بر آن است که همه سیستمهای موجود در طبیعت از جمله سیستم های اجتماعی انسانی و بسیاری از سیستمهای طبیعی سیستم بسته نیستند که قابلیت تحلیل به وسیله ی فیزیک نیوتونی را داشته باشند و بتوان با اطلاعات اولیه آینده ی آن را پیش بینی کرد بلکه سیستم های باز و پیچیده با متغیرهای بی شمار هستند که برای فهم آنها نیاز به نظریه های ذکر شده است.

جرم شناسی پست مدرن نیز در تحلیل چرایی ارتکاب جرم در کنار نظریه هایی همچون تبار شناسی(Genealogy) و تحلیل گفتمان(Discourse analysis) قائل به پیچیده بودن انسان و روابط اجتماعی و انسانی است و برای فهم این سیستم پیچیده از نظریه آشوب(Chaos theory) استفاده میکند. دلایل ارتکاب جرم در نظریه های جرم شناسی مدرن تابع یک نمودار خطی است اما بر اساس نظریه آشوب، علل ارتکاب جرم تابع دینامیک غیر خطی(Non-linear dynamic) و بسیار حساس به شرایط اولیه است.

نظریه آشوب برای فهم نظامهای پیچیده و آشوبناک که مشخصه هایی مانند غیر قابل پیش بینی بودن، غیر خطی بودن حساس به شرایط اولیه و … دارند به کار گرفته می شود و از چشم انداز نظری سازگار با پارادایم پست مدرن است که با تأکید بر پیچیدگی و تنوع آزمون و تجربه پارادیم اثبات گرایی جبرگرا را به چالش میکشد 169 : 1994 ,Levy) بهترین مثال برای درک مشخصه های ذکر شده در بستر نظریه آشوب مثال اثر پروانه ای است، مبنی بر اینکه بال زدن یک پروانه در آسیای شرقی میتواند منجر به طوفانی در آمریکای شمالی شود. در فضای حقوق کیفری و جرم شناسی البته با کمی دقت این بالهای پروانه که بر رفتار انسانی تأثیر می گذارند و طوفانی به نام جرم را به راه می اندازند بسیار قابل لمس تر از مثال ذکر شده هستند. چه اختلافات خانوادگی غیر قابل اهمیتی که قتلهای متعددی را رقم زده است و چه بسیار شرایط زمانی و مکانی متفاوت که یک انسان متعهد و وظیفه شناس را به رئیس کوره های انسان سوزی تبدیل کرد و بالاتر از آن چه اشخاصی که یک تغییر کوچک در سرنوشتشان، تقدیر میلیونها انسان را تغییر داده و هزاران مجرم و بزه دیده خلق کرده است. به طور قطع ادعای پیش بینی آینده که در فیزیک نیوتونی و جرم شناسی تحققی موجود است و لاپلاس با این نوشته که حالت فعلی عالم ممکن است معلول حالت قبلی و علت حالت بعدی تلقی شود و اگر حالت عالم در لحظه آفرینش آن با تمام جزئیاتش برای یک ریاضی دان بی نهایت دانشمند کاری مشخص می بود. چنین موجودی میتوانست همه سرنوشت جهان را تماماً بخواند. هیچ چیز برای وی نامعین نمی بود و آینده و گذشته جهان در جلو چشم وی حاضر بوده قدردان ،قرملکی، ۱۳۸۹۶۳)، به آن ایمان دارد، در اکثر اوقات رویایی دوست داشتنی برای در آغوش گرفتن آینده ای امن و به دور از خطر است.

البته به نظر می رسد جبرگرایی و تعین گرایی در همه نظریه های جرم شناسی مدرن و نه فقط جرم شناسی تحققی نهفته است؛ زیرا مگر میشود به دنبال رابطه ی علی و تعیین چرایی جرم بود ولی قائل به جبرگرایی نبود. به عبارت ساده تر هنگامی که میگوییم علل ارتکاب جرم را یافته ایم با اقدامات مختلف اعم از پیشگیری کیفری و غیر کیفری می توانیم ارتکاب جرم را کاهش دهیم و مجرمان بالقوه را از ارتکاب جرم منصرف کنیم باور به این داریم که اگر به عقب برگردیم و آن علت را از بین ببریم و یا در وضع کنونی در افراد حاضر در جامعه آن علت ها را نابود کنیم دیگر معلولی به نام جرم به وقوع نخواهد پیوست. بدین سان عقیده به رابطه ی علی خطی، ناگزیر و ناخود آگاه ایده جبری بودن نظامهای طبیعی و انسانی را به همراه خواهد داشت و متعاقباً به ما القاء می کند که می توانیم آینده را تحت کنترل خود در آوریم اما پست مدرنیسم معتقد است که تمام رویکردهای موجود برای جلوگیری از جرم یا کاهش آن سرابهایی بیش نبوده اند و ما همچنان در حال آزمون و خطا هستیم. لذا از چشم انداز پست مدرنیسم، اعتقاد به نظم و رابطه ی علی خطی در همه سیستمهای طبیعی و انسانی برای متفکر مدرن همچون مادری داغدار است که مرگ فرزند خود را باور نداشته و بر مزار او گریه نمیکند واقعیت اینکه پیش بینی آینده و رفتارهای انسانی به طور کامل امکان پذیر نیست با کتمان آن از بین نمی رود و باید بپذیریم که فیزیک نیوتنی حاکم بر جرم شناسی قادر به پاسخ گویی خیلی از مسائل و چرایی ها نیست و به همین علت جرم شناسان پست مدرن بیش از حد به نظریه آشوب در تحلیل های خود برای حل این سیستم های پیچیده وابسته هستند.

بر قال جامع علوم انسانی سه مفهوم مورد استفاده در نظریه ی آشوب عبارت است از:

  •  ۱ دینامیک یا پویایی غیر خطی
  • ۲ هندسه فرکتال
  • 3 جاذبه های غریب یا ربایش گرهای شگرف

 

  • 1.غیر خطی بودن رفتار سیستم دلالت بر این موضوع دارد که تغییرات در سیستم مورد نظر می تواند منجر به رفتار غیر قابل پیش بینی و کنترل شود. جوامع انسانی، سیستم های پیچیده ای هستند که توصیف آنها مستلزم تعداد زیادی متغیر و پارامتر آزاد است که این امر می تواند منجر به تغییرات غیر خطی این سیستم پیچیده شود و متعاقباً تعیین وابستگی رفتار سیستم به تمامی این متغیرها غیر مقدور است؛ بنابراین تغییر ناچیز یک متغیر یا ظهور متغیرهای جدید در این سیستم پیچیده میتواند منجر به بروز وضعیت غیر قابل پیش بینی شود و مشخص نیست که سرانجام چه چیز به وجود می آید و سیستم مورد مطالعه چه واکنشی نسبت به این تغییرات خواهد داشت.بنابر این سیستم با تغییرات کوچک در یکی یا تعدادی از متغیرهای آن می تواند دچار تحولات بزرگی شود. به طور مثال به یاد آوریم کاریکاتوری را که در ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۳۸۵ در صفحه کودک و نوجوان روزنامه ایران با شمارگان حدوداً ده هزار چاپ شد که استفاده از واژه «نه منه به زبان آذری آثاری مانند تظاهرات گسترده در آذربایجان زخمی و دستگیر شدن تعدادی از تظاهر کنندگان به آتش کشیده شدن برخی از مکانهای عمومی مانند بانک ملی در تبریز توقیف روزنامه ایران به مدت ۵ ماه و محکومیت کاریکاتوریست آن را به دنبال داشت روزنامه اعتماد، ۱۳۸۵، شماره (۱۱۲۲ در نتیجه علنی خرد همچون یک واژه معلولهایی در حوزه حقوق کیفری ساخت که به هیچ وجه قابل پیش بینی نبود و به نظر می رسد هیچ کدام از نظریه های جرم شناسی مدرن، قابلیت تحلیل جرایم و محکومیتهایی که بدان واسطه پیش آمد را نداشته باشد. روشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی .

 

  • 2.نظریه آشوب به جای این که متکی بر هندسه اقلیدسی باشد مبتنی بر هندسه فراکتالی است. مندلبورت مشخص کرد که سیستم های طبیعی توسط ابعاد فرکتال شکنه ای و کسرهای گویا تشکیل شده اند تا توسط ابعاد اقلیدسی و کسرهای صحیح 259 : 1999 ,Schehr) و بدین سان ارزشهای حقیقت فرکتالی هستند لذا دسته بندیهای مطلق انگارانه به درست یا نادرست خوب یا بد سلامتی یا بیماری گناه کار یا بی گناه عادلانه با ناعادلانه افسانه های سودمندی هستند که از لحاظ اجتماعی برای ترویج اهداف ایدئولوژیکی خاصی ساخت بندی و درک شده اند، در حالی که همه موارد ذکر شده با سطح و درجه ای از اطمینان می توانند درست باشند و بستگی فراوانی به شرایط مشاهده گر سیستم مورد آزمایش و ابزار آزمایش دارند. به طور مثال اقدامات خیر خواهانه ستایش میشوند؛ زیرا به مردم نیازمند کمک میشود. خشونت عمدی و تصادفی را محکوم میکنیم چون مردمی که مستحق آسیب نیستند، آسیب می بینند. (8 :2006 ,Cowling) البته گاهی اوقات این نتایج میتواند معکوس باشد. خشونت عمدی برای ناتوان کردن کسی که در شرف ارتکاب به قتل است میتواند درست محسوب و کمک به نیازمندی که توانایی پرداخت فاضل دیه برای قصاص قاتلی که بر حسب اتفاق مجرم شده است را ندارد کاری نادرست تعبیر شود. نظریه ی آشوب بدین بیان، هر گونه اطمینان به نتایج مرسوم و هر گونه پایه ای برای قضاوتهای اخلاقی را متزلزل می سازد. در نتیجه با امعان نظر از جرم شناسان پست مدرن و دخالت هندسه فرکتالی در تحلیل اموری که حقیقی جلوه می کنند علاوه بر سعی در تغییر سیاهه جرایم میتوان به رابطه ی مستقیم علت شناسی با چیستی جرم نیز اشاره کرد؛ به عبارت دیگر در پاسخ به سؤال چیستی جرم به دنبال این هستیم که چرا باید جرم انگاری کنیم و چه رفتارهایی و چرا جرم انگاری میشوند یا باید جرم انگاری شوند، اما در علت شناسی در جست و جوی این هستیم که چرا انسانها مرتکب رفتارهایی می شوند که باور به جرم بودن آنها داریم. پر واضح است پاسخ به سؤال نخستین و تغییر سیاهه جرایم پاسخ متفاوتی در سؤال دوم به همراه خواهد داشت. به طور مثال با جرم زدایی از نگهداری تجهیزات ماهواره ای در حقوق ایران دیگر پاسخ به اینکه چرا برخی افراد مرتکب جرم نگهداری تجهیزات ماهواره ای می شوند، نیاز نیست لذا جرم شناسان پست مدرن با الهام از هندسه فرکتال و اینکه باور به جرم بودن رفتار متأثر از مشاهده کننده و ابزارهای وی است به نسبی تلقی کردن حقایق و متعاقباً به علت شناسی نسبی نیز نزدیک می شوند.

 

  • 3.سیستمهای پیچیده به طور عام خصیصه ای را از خود بروز میدهند که ریاضی دان ها به آنها ربایش گر یا جاذبه می گویند. ربایش گرها نمایان گر وضعیتهایی اند که سیستم می تواند، بسته به خصایص خود در آن وضعیتها مستقر شود (آبرامز، ۱۳۹۴ (۴۷)، حتی سیستم هایی که بی نظمی دارند دارای نقاط مشخصی هستند که آنها را به هم پیوند می زند و این نقاط همان جاذبه ها هستند که در سیستم اجتماعی افراد جذب آن میشوند جاذبه های غریب برخلاف سایر جاذبه ها که نوعی نظم و قابلیت پیش بینی دارند از منظر با مناظر گوناگون بی نظم و آشفته اند. ولی از منظر یا منظرهای دیگر دارای نظم هستند. هر چه افق دید گسترده تر باشد، یافتن جاذبه های غریب ممکن تر و قدرت پیش بینی بیشتر خواهد بود (الوانی ۱۳۹۰ (۴۴۸). این جاذبه ها موسوم به جاذبه های پروانه ای هستند به این دلیل که در جذب شدن بین دو نقطه در نوسان و تردید هستند (شکل(۱).

شکل ۱

اگر رفتارهای به هنجار و اجتماعی را بال چپ پروانه و رفتارهای نابه هنجار و غیر اجتماعی را بال راست پروانه تصور کنیم سپس در واقعه نگاری رفتارهای واحد یک شخص معین، می توانیم مشاهده کنیم که همان شخص با اجتماعی شدن و شرایط و اوضاع و احوال یکسان بین رفتارهای مفید و غیر مجرمانه و رفتارهای خسارت آور و مجرمانه در افت و خیز است. جایی که عدم قطعیت در بیشترین حد خود قرار دارد نقاط اتصال بین دو بال است و گرایش به هر کدام از این دو بال وابستگی زیادی به شرایط اولیه دارد توضیحی از جاذبه های غریب در نظریه فنون خنثی سازی دیوید ماتزا وجود دارد. از دید وی عامل انسانی میان مجموعه ای از اعمال قانونی و غیر قانونی انتخاب میکند ولد و دیگران ۱۳۹۰ (۲۸۲ و این انتخاب در جاذبه های غریب با قطعیت قابل تعیین نیست و با کوچک ترین پارامتری نتایج غیر قابل پیش بینی به وقوع خواهد پیوست. به طور مثال یک تغییر کوچک در میزان مالیات در حقوق کار و در تحولات بازار ممکن است تغییرات بزرگی را در ورشکستگی اعتصاب ها بیکاری و وندالیسم به وجود بیاورده ( 1997 ,Young (81). در نتیجه جاذبه های غریب نقش تعیین کننده ای در شکل گیری رفتار و انتخاب فرد دارند و به دلیل آزادی در رفتار و افزایش انتخابهای افراد رفتار بسیار متغیر و خیلی کم قابل پیش بینی است.

در نتیجه جرم شناسان پست مدرن با توسل به نظریه ی آشوب و مبانی و مفاهیم آن همچون هندسه ی فرکتال و جاذبه ها سعی در فهم سیستم پیچیده روابط انسان در جامعه دارند. امری که نظریه های جرم شناسی مدرن به راحتی نادیده میگرفتند متغیرهای بسیار روابط انسانی، عامل های بسیار تاثیر گذار بر رفتار آنان و نتیجه های غیر قابل پیش بینی آن است، در حالی که با توجه به شرایط اولیه ی بی شمار و حساسیت بسیار رفتارهای انسانی به آنها باید دنبال نظمی در این بی نظمی بود که قطعاً با توجه به دینامیک خطی قابل تحلیل نیست دنیای پست مدرن خاکستری است. مرز بین خوب و بد و انسان بزه کار و غیر بزه کار مرزی طبیعی نیست بلکه مرزی ساختگی توسط اذهان مدرن ما انسان ها است.

از منظر دیگری با تکیه بر نظریه آشوب موضوع را بررسی میکنیم. علوم مدرن ناشی از تقابل دو تایی ها مانند زن مرد خوب بد حاضر غایب و ….. همیشه به دنبال خودی و غیر خودی بوده است و به این طریق به شناخت هر موضوعی اقدام کرده است. در جرم شناسی نیز، نظریه پردازان با اعتقاد به این تقابل دوتایی بین شهروند مطیع قانون و ناقض قانون مرز کشیده، ارتکاب جرم را ناشی از عوامل درونی یا بیرونی با نمودار خطی دانسته و در نهایت برای شناخت چرایی جرم و متعاقباً کاهش آن نظریه های مطلق را به رسمیت شناخته اند. هم چنین طبق نظریه های مدرنیستی مجرمان فقط به ارتکاب جرم میپردازند و رفتارهای قانونی آنها نیز پوششی برای فعالیت های مجرمانه شان است. از این نحوه برخورد نتیجه ای در حوزه علت شناسی نمایان میشود، مینی بر اینکه اگر به عقب برگردیم و یا به بیان ساده تر اطلاعات اولیه را دقیق داشته باشیم، در آینده انسانی خواهیم ساخت کاملاً خوب که به هیچ وجه مرتکب جرم نمی شود، اما اگر واقع نگر باشیم،خواهیم دید که انسانها سیاه و سفید نیستند بلکه خاکستری هستند مجرمان تمام روز را به ارتکاب جرم مشغول نیستند و افراد قانونی نیز چه بسیار جرایمی که مرتکب شده لیکن هنوز مورد نوازش فرشته عدالت قرار نگرفته اند. یک کلاهبردار، تمام اموالی را که به دست می آورد از راه حیله و فریب نیست و یک تاجر خوش نام نیز اموال بسیاری را برای سود بیشتر به قیمت پایین تر میخرد با این آگاهی که منشأ آن غیر قانونی است. هم چنین علت ارتکاب رفتارهای مجرمان نیز تابع یک رابطه خطی نیست. از کجا مشخص است که اگر جهان را از ابتدا دوباره آغاز کنیم مجدداً به اینجا خواهیم رسید؟ برای درک این باور نادر فیلم جدایی نادر از سیمین ساخته اصغر فرهادی را به یاد آوریم. شخصی که مرتکب ضرب و جرح عمدی توهین و یا شاید سقط جنین شده و همچنین به ضابطان دادگستری نیز دروغ میگوید لکن قانون مدارترین شهروند داستان است، چرا که سرشار از ارزشهای اخلاقی برای کمک به خانواده و دیگر رفتارهای اجتماعی است.

چه کسی می تواند در راستای نظریه های جرم شناسی بگوید برای عدم ارتکاب جرم توسط نادرهای جامعه، باید مجازات جرایم را افزایش داد و کار کرد آنها را تقویت کرد باید حالت خطرناک آنها را از بین برد باید آنها را از خرده فرهنگهای مجرمانه دور کرد آنها را در محیط های سالم قرار داد و هزاران باید دیگر که جرم شناسان مدرن هر روز با فریاد یافتم یافتم، به یک نوع از آن چنگ می زنند و بر قانون گذاران تحمیل می کنند.

هیچ کدام از اینها دلیل ارتکاب جرم مذکور نیست که بخواهیم به عقب برگشته و آن را اصلاح کنیم علاوه بر این چه کسی میتواند بگوید که اگر سیستم را به عقب برگردانیم و مجدداً آغاز کنیم باز هم «نادر مرتکب این جرم میشد. اگر وی به رفتن به خارج رضایت می داد و همسر وی در خانه میماند و نیازی به پرستار نبود سقط جنینی هم در کار نبود و یا اگر پرستار داستان زودتر رسیده بود و برای پدر نادر چنین وضعیتی پیش نمی آمد و هزاران هزار حالت دیگر و شرایط اولیه که امکان تغییر در نتیجه را به همراه داشت. انسانها خوب خوب و بد بد نیستند، بلکه انسانها گاهی خوب و گاهی بد هستند و سیستم خوب یا بد بودن آنها به طور کامل جرم شناسی پست مدرن و رویکرد آن به حرم و علت شناسی جنایی قابل پیش بینی نیست. بین حر) بودن و اجرا شدن جمله ای فاصله است. در نتیجه جرم شناسی پست مدرن با این نوع نگرش منجر به تغییر زاویه دید نسبت به علت شناسی جرم می شود و از خوانشهای تک ساختی و ساده انگارانه فاصله می گیرد.

برآمد

جوهره ی جرم شناسی پست مدرن به عنوان یکی از زیر شاخه های جرم شناسی انتقادی این است که جرم و کنترل آن را نمیتوان از کلیت زمینه های فرهنگی و ساختاری بر ساخته و نظم گرفته با گفتمانی که در آن تولید شده است جدا دانست. این جرم شناسی جدید از طریق تحلیلی سیناپسی به اتصالات در هم پیچیده جرم با روابط بسیار پیچیده اجتماعی می پردازد.

در جرم شناسی پست مدرن سوژه های انسانی فعالانه مسئول ایجاد جهان خود با دیگران هستند جهانی که به طور هم زمان واکنش نشان میدهد و هویت خود سوژه را نیز شکل می دهد. از طریق تعامل اجتماعی توسط زبان و نشانها افراد تفاوتها را تشخیص داده و ارزیابی می کنند، مقوله ها را می سازند، فعالیت های خود برای انعکاس این مقوله ها را سازماندهی می کنند و در باور به واقعیتی که از آن ساخته شده است سهیم می شوند.

در این نظریه تعریف قانونی از جرم پذیرفته نیست و آنها جرم را هر رفتار آسیب رسان به هر شخص یا گروهی تلقی و آسیب را نیز به دو دسته تقسیم میکنند. اول آسیب های تقلیل گر و دوم آسیب های سرکوب گر آسیبهای تقلیل گر اصولاً جرم انگاری شده اند، مانند جرایم علیه اموال اما آسیب های سرکوبگر به ندرت مورد اشاره قرار میگیرند به طور مثال اینکه قوانینی وجود دارد که زنان را از رسیدن به مشاغلی خاص در جامعه منع میکند نوعی آسیب سرکوب گر است. البته در این نظریه به علت سبقه ی پست مدرنیستی هیچ امری مطلق نیست و مفهوم جرم نیز از این اصل مستثنی نیست. جرم مفهومی نسبی ناشی از شرایط فضا زمانی آن و برساختی اجتماعی است. در نتیجه نباید خود را محدود به قانون به عنوان فراروایت برتر در شناخت جرم کرد.

در جرم شناسی پست مدرن دینامیک خطی در علت شناسی جرم، جایگاهی ندارد و نظریه پردازان این رویکرد برآنند تا با فهم سیستم پیچیده روابط اجتماعی و دینامیک غیر خطی به چرایی جرم بپردازند به معنای دیگر رویکرد تک ساحتی و تک علتی که در جرم شناسی های قبل از آن وجود دارد، به طور کامل رد میشود علت جرم را نمی توان تا حد یک مشکل زیستی روانی یا اجتماعی تقلیل داد و بر آن بود که بین مشکل یعنی علت با معلول، یعنی ارتکاب جرم رابطه خطی وجود دارد و اگر هزاران بار از نقطه A حرکت کنیم قطعاً به نقطه B می رسیم، چرا که انسان و روابط اجتماعی سیستمهایی پیچیده و بسیار حساس به شرایط اولیه می باشند که در نتیجه باید با توسل به نظریه آشوب در شناخت تقریبی و احتمالی آن قدم برداشت. به معنای دیگر، بنابر نظریه ی آشوب هر چند در شناخت روابط علی در پدیده های پیچیده پیش بینی آینده با قطعیت قابل تعیین نیست اما چون در هر بی نظمی نظمی وجود دارد میتوان با احتمال و آمار حرکت سیستم را به طور تقریبی در آینده پیش بینی کرد که این مهم نیازمند دیدن سیستم به عنوان یک کل است و نمیتوان با بررسی تک تک اجزاء سیستم یعنی افراد جامعه در سیستم اجتماعی حرکت سیستم را تعیین کرد بلکه باید مجموعه رفتارهای انسانی به عنوان یک کل در نظر گرفته شود تا حرکت سیستم قابل پیش بینی باشد

. لازم به ذکر است علی رغم پیچیدگی و نثر مشکل و اسامی و نظریه های بی شماری که در جرم شناسی پست مدرن وجود دارد این نظریه ذهن را از حالت رکود و نگاه ساده انگارانه به پدیده ی مجرمانه خارج کرده و به این باور می رساند که اولاً با عینک های مختلف به جرم نگاه کنیم تا متوجه شویم امری که از نظر ما حقیقی جلوه میکند در صورت تغییر نگاه به چه میزان ساختگی و قابل چشم پوشی است و ثانیاً روابط انسانی و اجتماعی پیچیده ترین دستگاه طبیعی نظام خلقت است؛ بنابراین برای فهم یک سیستم پیچیده قطعاً نیاز به یک نظریه پیچیده نیز است.

منابع

آبرامز ایونا (۱۳۹۴)، آشوب ترجمه ضیاء الدین سردار و آرام قریب چاپ دوم، تهران: نشر شیرازه احمدی، بابک (۱۳۹۴)، ساختار و هرمونتیک چاپ ششم، تهران، نشر گام نو. الوانی، سید مهدی (۱۳۹۰)، مدیریت عمومی چاپ چهل و چهارم، تهران، نشر نی ایلن، آموس (۱۳۷۶) مورد هانا آرنت ترجمه محمد علی حمید رفیعی، نامه فلسفه، شماره ۲، از شماره ۱۸۹ تا ۱۹۸ جاویدی، مجتبی (۱۳۹۵) ماهیت جرم از دیدگاه دورکیم با رویکردی روش شناسانه، معرفت فرهنگی اجتماعی شماره ۲۹، صص ۱۱۵-۱۲۴ دانایی فرد، حسن (۱۳۸۵) کنکاشی در مبانی فلسفی تئوری پیچیدگی: آیا علم پیچیدگی صبغه پست مدرنیست دارد؟ فصلنامه مدرس علوم انسانی ویژه نامه مدیریت شماره ۳ صص ۱۷۱-۲۱۰ رشیدیان، عبدالکریم (۱۳۹۴)، فرهنگ ،پسامدرن، چاپ دوم، تهران: نشر نی روستانو، پائولین مری (۱۳۸۱) پست مدرنیسم و علوم اجتماعی، دیدگاه ها، راهبردها و موانع ترجمه محمد حسین کاظم زاده، تهران: نشر آتیه.

– شاملو، باقر کاظمی جویباری، مهدی (۱۳۹۴) پست مدرنیسم و بازاندیشی مفهوم جرم»، فصلنامه پژوهش حقوق کیفری سال چهارم شماره دوازدهم: صص ۴۳-۶۸

صفاری، علی (۱۳۸۳)، درآمدی بر جرم شناسی انتقادی و انواع آن در علوم جنایی، مجموعه مقالات در تجلیل از استاد دکتر محمد آشوری چاپ اول، تهران: نشر سمت. غفاری نسب اسفندیار محمد تقی ایمان (۱۳۹۲) مبانی فلسفی نظریه سیستم های پیچیده روش شناسی علوم انسانی سال ۱۹ شماره ۷۶ صص ۴۱-۵۹ ۱۴۴

– قدردان قرملکی، محمد حسن (۱۳۸۹)، «اختیار، قانون علیت و دتر مینیسم، انسان پژوهی دینی، سال هفتم، شماره ۲۳ صص ۷۰-۴۷ کاظمی جویباری مهدی (۱۳۹۴) پست مدرنیسم و بازخوانی اندیشه کیفری، رساله دکتری به راهنمایی دکتر باقر شاملو، دانشگاه شهید بهشتی – کرم، امیر، (۱۳۸۹)، «نظریه آشوب، فرکتال (برخال) و سیستم های غیر خطی در ژئومورفولوژی فصل نامه جغرافیای طبیعی سال سوم شماره ۸ صص ۸۲-۶۷ كهون، لارنس (۱۳۹۰) متن هایی برگزیده از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، ویراستاری عبدالکریم رشیدیان چاپ هشتم، تهران: نشر نی گوردون مارشال (۱۳۸۸) فرهنگ جامعه شناسی آکسفورد، ترجمه حمیرا مشیر زاده، چاپ اول، تهران: نشر میزان گیدنز، آنتونی (۱۳۹۳) جامعه شناسی ترجمه منوچهر صبوری چاپ بیست و نهم، تهران: نشر نی مجیدی ابراهیم (۱۳۸۹) پارادایم و تاثیر آن در علوم سیاسی با نگاهی به آرای کوهن»، جستارهای سیاسی معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال اول، شماره دوم صص ۱۴۳-۱۲۳

مرادی محسن شفیعی سردشت مرتضی (۱۳۹۰)، انظریه آشوب و کاربرد آن در بازارهای مالی راهبرد توسعه شماره ۲۶، صص ۱۱۴-۹۵

نجفی ابرند آبادی علی حسین (۱۳۹۵) جرم شناسی حقوقی در تازه های علوم جنایی، مجموعه مقاله ها، زیر نظر علی حسین نجفی ابرند آبادی چاپ دوم، تهران: انتشارات میزان.

نوذری، حسینعلی (۱۳۹۲) صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته بسترهای تکوین تاریخی و زمینه های تکامل اجتماعی چاپ دهم، تهران: نشر نقش جهان – ولد، جرج؛ توماس برنارد جفری اسنیپس (۱۳۹۰)، جرم شناسی نظری گذری بر نظریه های جرم شناسی ترجمه علی شجاعی چاپ چهارم تهران: انتشارات سمت.

Hunt, A. (1990), The Big Fear: Law Confronts Postmodernism, Megill Law Journal, Volume 35, No 3..

Arrigo, B. (2010). The Peripheral Core Of Law and Criminology: On Postmodern Social Theory and Conceptual Integration, In: Postmodern And Post-Structuralist Theories Of Crime, (eds) Ariigo, Bruce, Milovanovic, Dragan, Ashgate Publishing, USA.

Arrigo, B, Milovanovic, D & Schehr, R. (2005), The French connection in criminology. Rediscovering crime, law, and social change, state university of New York publication.

– Bak, A. (1999), Constitutive criminology: An Introduction To The Core Concepts, in: Constitutive Criminology At work application to crime and Justice, (eds) Henry, Stuart, Milovanovic, Dragan, Published by State university of New York press.

– Cowling, M. (2006). Postmodern policies? the erratic interventions of constitutive criminology, Internet Journal of Criminology.

-Henry, S & Milovanovic, D. (1996), Constitutive Criminology Beyond postmodernism, Sage publication.

Henry, S, Milovanovic, D (2010), Constititive criminology: The maturation of critical theory in: postmodern and post-structuralist theories of crime, arrigo, bruce, milovanovic, dragan,, published by ashgata.

– levy, D. (1994), Chaos Theory and Strategy: Theory, Application and Managerial Implication, Strategic Management journal, Vol. 15, 167-178. Schwartz, M & Feiedrichs, D. (2010). Postmodern Thought and Criminological Discontent:new Metaphors for Understanding Violence, in: Postmodern And Post-Structuralist Theories Of Crime, (eds) Ariigo, Bruce, Milovanovic, Dragan, USA, Ashgate Publishing.

Schehr, R, (1999), Intentional communities, The fourth way: A constitutive integeration in: Constitutive Criminology At work application to crime and Justice, (eds) Henry, Stuart, Milovanovic, Dragan, Published by State university of New York press.

Taylor, 1. Walton, P. & Young, J. (2003). The New Criminology: For a

Social Theory of Deviance, published in the Taylor & Francis e-Library.

-Young. T.R. (1997), The ABCs of crimes: Attractors, Bifurcations and Chaotic Dynamics, in:, Chaos, Criminology and Social Justice, (ed) Milovanovic, Dragan, Prager publishing.

Journal of Criminal Law Research, Vol. 6, No. 23. Summer 2018 326

Postmodern Criminology and Its Approach to Crime and Criminal Etiology

Ali Hussein Najafi Abrandabadi Hussein Golduzian² (Received: 4٫7٫2017- Accepted: 10٫9٫2017)

Abstract Postmodern or constitutive criminology is one of the theories of critical criminology which was born in the 90s and introduced a systematic description of postmodernism into the writings on criminology. Despite the sceptical versions of postmodernism that have influenced humanities and social sciences, postmodern criminology provides an affirmative approach, and despite accepting the criticisms of postmodernism on modernism and in particular positivist empiricism, it does not believe in nihilism and subjectivism. Such theory does not accept the one-dimensional readings of crime which pre-existed in criminology, but combines different theories from various scientific disciplines, and uses all flows of thought in the realm of postmodernism to provide a compressive analysis. Seeing criminology as a social fact has no place in this theory, and postmodern criminologists are of the opinion that complicated causation theories like chaotic theory are needed due to the complexity of social engagements and personal relationships. Taking postmodernism on board, the cause of crime is not predictable and linear; but rather is sensitive to initial conditions and unpredictable. That being so, in this descriptive-analytic study we attempted to investigate and analyze the theoretical and intellectual dimensions of postmodern criminology on crime, both regarding concept and causation Keywords: Postmodern Criminology, Relatiشکvism, Non-linear Dynamic, Chaos Theory.

Professor in Criminal Law and Criminology, Shahid Beheshti University, Tehran.

Ph.D. Student in Criminal law and Criminology, Mazandaran University, Mazandaran

 

پیام بگذارید